.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

داستان واقعی دفن شهدا در معراجی ها مربوط به کدام دانشگاه است؟ + فیلم

داستان واقعی سریال معراجی ها در کدام دانشگاه بود؟

با کمی تامل در وقایع چندسال گذشته دانشگاه ها به غائله هتک حرمت شهدا در دانشگاه شریف در سال ۱۳۸۴ و دانشگاه امیرکبیر در سال ۱۳۸۷ برخواهیم خورد که به داستان این روزهای سریال «معراجی ها» بی شباهت نیست.
من نمی خوانم و می گویم فکر این که اگر این شهدا از این جا بازگردانده شوند، چه خواهد شد. در تاریخ اسلام یک عده -دور از جان شماها- با دفن امام حسن مجتبی(علیه السلام) در کنار قبر پیامبر مخالفت کردند و نامشان در تاریخ ماند.

داستان این شب های سریال «معراجی ها» که از شبکه اول سیما در حال پخش است به موضوع  چالش دفن ۳ شهید گمنام در محوطه مرکزی دانشگاه هنرآفرینان می پردازد.
با کمی تامل در وقایع چندسال گذشته دانشگاه ها به غائله هتک حرمت شهدا در دانشگاه شریف در سال ۱۳۸۴ و دانشگاه امیرکبیر در سال ۱۳۸۷ برخواهیم خورد که به داستان این روزهای سریال «معراجی ها» بی شباهت نیست.
 
ادامه مطلب ...

یک داستان واقعی از دو نفر که پیش خودشون فکر میکردند که منتظرند

یک داستان واقعی از دو نفر که پیش خودشون فکر میکردند که منتظرند 

  

 

 
این یک داستان واقعی است از دو نفر که پیش خودشان فکر میکردند که منتظرند "علی 110" و "abbas313"
 
قصه از این قرار است که سر یک قضیه ای (گویا سربازی معاف شده) قرار شد "علی 110" به این جناب "abbas313" شام بدهد
با هم قرار گذاشتند میدان ونک که نزدیک محل کار هر دو باشد
شب بود شاید نزدیک ساعت 8 ، همونطور که به سمت میدان تجریش قدم میزدند یکباره "علی 110" چشمش افتاد به یک پسر بچه که در اون سرمای شدید گوشه خیابان فال میفروخت
هر دو فالی از آن پسرک خریدند، "علی 110" رو کرد به عباس313 و گفت: عباس میدانی که من هر وقت این بندگان خدا را میبینم یاد چی می افتم؟
گفت: نه نمیدونم

ادامه مطلب ...

داستانی کوتاه و قشنگ - داستان مرد و شیر و اژدهای درون چاه

داستانی کوتاه و قشنگ
داستان مرد و شیر و اژدهای درون چاه




داستانی کوتاه و قشنگ:
مردی داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت به او نزدیکتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که خیلی گرسنه بود به او نزدیک و نزدیک‌ تر می‌ شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌ شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه از پایین چاه از طناب بالا می‌ آیند و همزمان طناب را می‌خورند و می‌ بلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان طناب را تکان می‌داد تا موش‌ ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب با دیواره‌ ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد.
ادامه مطلب ...