.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

حکایت پادشاه و وزیر خداپرست

حکایت پادشاه و وزیر خداپرست

حکایت است که پادشاهی از وزیر خداپرستش پرسید:

بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند؟ و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.
وزیر سر در گریبان به خانه رفت. وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ و او حکایت بازگو کرد. غلام خندید و گفت: ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. وزیر با تعجب گفت: یعنی تو آن می دانی؟ پس برایم بازگو.
وزیر پرسید: اول آنکه خدا چه می خورد؟ 
ادامه مطلب ...

حکمت الهی !! - حکایت

حکمت الهی !! - حکایت

فردی مؤمن یک همسایه کافر داشت. هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر را لعن و نفرین می کرد: "خدایا ! جان این همسایه کافر من را بگیر. مرگش را نزدیک کن"(طوری که مرد کافر می شنید).
زمان گذشت و فرد مؤمن بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد .
مؤمن سر نماز می گفت: "خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای من را در خانه ام حاضر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس ... !".
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافرِ است که غذا برایش می آورد.
از آن شب به بعد، فرد مؤمن سر نماز می گفت: "خدایا ممنونم که این مرد شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد. من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی!!!"
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی              تا بی خبر بمیرد از درد خودپرستی

چقدر خدا پیش تو اعتبار داره؟ - حکایت

چقدر خدا پیش تو اعتبار داره؟ - حکایت

چقدر خدا پیش تو اعتبار داره؟
گفت: عباس آقا با این درآمدت زندگیت می چرخه؟
گفتم: خدا رو شکر، کم و بیش می سازیم. خدا خودش می رسونه .
گفت: حالا ما دیگه غریبه شدیم؟! لو نمیدی ؟
گفتم: نه یه خورده قناعت می کنم. گاهی اوقات هم کار دیگه ای جور بشه، انجام میدم، خدا بزرگه، نمی ذاره دست خالی بمونم.
گفت: نه ... راستشو بگو.
گفتم: هر وقت کم آوردم، یه جوری حل شده. خدا رزاقه، می رسونه .
گفت: ای بابا، ما نامحرم نیستیم. راستشو بگو دیگه .
گفتم: حقیقتش یه یهودی توی بازار هست. هر ماه یه مقدار پول برام میاره کمک خرجم باشه .
گفت: آهان ناقلا، دیدی گفتم. حالا شد یه چیزی. حالا فهمیدم چطور سر می کنی .
گفتم: مرد حسابی، سه بار گفتم خدا می رسونه باور نکردی. یک بار گفتم یه یهودی می رسونه باور کردی. یعنی خدا به اندازه یه یهودی پیش تو اعتبار نداره؟

(البته منظور از آوردن واژه "یهودی" توهین به این قومیت نیست)

پانوشت: خدا پیش ما چقدر اعتبار داره؟ تا حالا فکر کردیم؟ آیا شده یکبار از ته دل و با تمام وجود بگیم "حسبی الله" و با این اعتقاد عمل کنیم؟