سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر...!![](http://media.snn.ir/medium/1393/06/16/IMG11411639.jpg)
زن چای را جلوی مرد گذاشت و پرسید: دکترا چی گفتن؟ مرد نگاه خستهاش را به زن دوخت و گفت: باید ببریمش آزمایش. زن، گوشههای روسریاش را به صورت کشید و گریست: چی به سر دخترم اومده؟
مادر، مشهد کجاست؟ زن چای را جلوی مرد گذاشت و پرسید: دکترا چی گفتن؟ مرد نگاه خستهاش را به زن دوخت و گفت: باید ببریمش آزمایش. زن، گوشههای روسریاش را به صورت کشید و گریست: چی به سر دخترم اومده؟
مرد، چای را در نعلبکی ریخت، و در حالی که حبهای قند به دهان میگذاشت، گفت: دل با خدا دار، زن! دختر، در چهارچوب در ایستاده و سلام کرد، مرد آخرین جرعه چایش را سر کشید و به صورت دختر، خندید: سلام دخترم کجا بودی تا این موقع؟ دختر، خودش را به آغوش خسته او انداخت، و موهای بلندش،همچون موج، بر بازوی پدر ریخت.
ادامه مطلب ...
دوشنبه 17 شهریور 1393 ساعت 18:00