.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

ماجرای نبش قبر حضرت زهرا(س)

ماجرای نبش قبر حضرت زهرا (س) 

جلوگیری شدید حضرت علی(ع) از نبش قبر  
روایت شده شبی که جنازه حضرت زهرا(س) را دفن کردند در قبرستان بقیع صورت چهل قبر تازه احداث کردند، و وقتی که مسلمانان از دفن حضرت زهرا(س) آگاه شدند به قبرستان بقیع رفتند در آنجا چهل قبر تازه یافتند ، قبر حضرت فاطمه(س) را پیدا نکردند صدای ضجه و گریه از آنها برخاست همدیگر را سرزنش می کردند و می گفتند : پیامبر شما جز یک دختر در میان شما نگذاشت ولی او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و در مراسم نماز و دفن او حاضر نشدید و قبر او را نمی شناسید.
سران قوم گفتند بروید عده ای از زنان با ایمان را بیاورید تا این قبرها را نبش کنند تا جنازه فاطمه(س) را پیدا کنیم و بر او نماز بخوانیم و قبرش را زیارت کنیم.

امام علی(ع) از این تصمیم با خبر شد خشمگین از خانه بیرون آمد آنچنان خشمگین بود که چشمهایش سرخ شده بود و رگهای گردنش پر از خون گشته بود و قبای زردی که هنگام ناگواریها می پوشید پوشیده بود و با شمشیر ذوالفقارش به قبرستان بقیع آمد و مردم را از نبش قبرها ترسانید .
مردم گفتند : این علی بن ابیطالب(ع) است که می آید در حالی که سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از قبرها جابجا شود تمام شما را خواهد کشت .
در این هنگام عمر با جمعی از اصحابش با علی(ع) ملاقات کردند . عمر گفت : « ای ابوالحسن ! این چه کاری است که انجام داده ای سوگند به خدا قطعاَ قبر فاطمه(س) را نبش می کنیم و بر او نماز می خوانیم ».
حضرت امام علی(ع) دست بر دامن او زد و آن را پیچید و به زمین کشید و عمر به زمین افتاد ، امام علی(ع) به او فرمود :
« ای پسر سودای حبشیه ! من از حق خودم گذشتم از بیم آنکه مردم از دین خارج نگردند ، اما در مورد نبش قبر فاطمه (س) سوگند به خدائی که جانم در اختیار او است اگر چنین کنید زمین را از خون شما سیراب می کنم چنین نکنید تا جان سالمی از میان بدر برید».
ابوبکر به حضور امام علی(ع) آمد و عرض کرد: ترا به حق رسول خدا(ص) و به حق آن کسی که بالای عرش است (یعنی خدا) سوگند می دهم عمر را رها کن ما چیزی را که شما نپسندید انجام نمی دهیم.
آنگاه امام علی(ع) عمر را رها کرد و مردم متفرق شدند و از فکر نبش قبر منصرف گردیدند.  

 
گفتگوی حضرت امام علی(ع) با عمر و ابوبکر 
در کتاب علل الشرایع (تألیف شیخ صدوق) آمده : شخصی از امام صادق(ع) درباره تصمیم بر نبش قبر حضرت فاطمه زهرا(س) سؤال کرد آن حضرت در پاسخ فرمود:
امام علی(ع) شبانه جنازه را از خانه بیرون آورد چند چوب از درخت خرما را با آتش روشن کرد و از نور روشنائی آنها به راه افتاد تا آنکه بر آن نماز خواند و آن را شبانه به خاک سپرد صبح آن شب ابوبکر و عمر مردی از قریش را ملاقات کردند و از او پرسیدند : از کجا می آئی ؟
او گفت : از خانه علی(ع) می آیم رفته بودم در مورد وفات فاطمه(س) به علی(ع) تسلیت بگویم.
آنها پرسیدند : مگر فاطمه(س) از دنیا رفت ؟
او گفت : آری ، در نیمه شب او را دفن کردند. 

آن دو نفر سخت پریشان شدند و از خوف سرزنش مردم بسیار هراسان گشتند به حضور امام علی(ع) آمدند و عرض کردند: « سوگند به خدا از حیله و دشمنی با ما هیچ فرو گذار ننمودی اینها همه بر اثر کینه هائی است که در دل نسبت به ما داری این عمل تو نظیر آنست که پیامبر خدا(ص) را تنها غسل دادی و به ما خبر ندادی و یه پسرت حسن(ع) یاد دادی که به مسجد بیاید و خطاب به ابوبکر فریاد بزند که از منبر پدرم پائین بیا ».
حضرت امام علی(ع) به آنها فرمود : اگر سوگند یاد کنم حرف مرا تصدیق می کنید ؟
ابوبکر گفت : آری.
امام علی(ع) فرمود : پیامبر خدا(ص) به من وصیت کرد که دیگری را در غسل دادن او شریک نکنم .
و فرمود : کسی جز پسرعمو یم علی(ع) به بدن من نگاه نکند من آن حضرت را غسل می دادم فرشتگان بدن او را می گردانیدند و فضل بن عباس آب به من می داد در حالی که چشمهایش بسته بود و چون می خواستم که پیراهن آن حضرت را از تنش بیرون آورم صدائی از هاتفی شنیدم ولی خود او را ندیدم که می گفت : پیراهن آن حضرت را از تنش بیرون نیاور ، من مکرر صدای او را می شنیدم ولی خودش را نمی دیدم از این رو آن حضرت را در درون پیراهن غسل دادم سپس کفن آن حضرت را نزد من آوردند او را کفن کردم و پس از کفن کردن پیراهن او را از تنش بیرون آوردم ».
اما در مورد فرزندم حسن(ع) و آمدن او به مسجد و اعتراض او به ابوبکر شما همه مردم مدینه می دانید که حسن(ع) در وسط نماز جماعت در بین صفوف مردم عبور می کرد و خود را به رسول خدا(ص) می رسانید و بر پشت آن حضرت در سجده سوار می شد وقتی که رسول خدا(ص) سر از سجده بر می داشت یک دست بر پشت امام حسن(ع) می گرفت و یکدست بر پاها و اینگونه او را بر دوش خود نگه می داشت تا از نماز فارغ گردد.
گفتند : آری این موضوع را می دانیم.
حضرت علی(ع) افزود : باز شما مردم مدینه می دانید که گاهی رسول خدا(ص) بالای منبر بود وقتی که حسن(ع) وارد مسجد می شد آن حضرت در وسط سخنرانی از منبر پائین می آمد و حسن(ع) را بر گردن خود سوار مینمود و پاهای او را به سینه اش می گرفت تا خطبه را تمام کند و مردم برق خلخال ( پابند ) حسن (ع) را در آخر مسجد می دیدند .
با توجه به این که حسن(ع) این محبتها را از پیامبر اکرم(ص) دیده بود وقتی به مسجد آمد دیگری را بر بالای همان منبر دید بسیار بر او سخت آمد از این رو آن کلام را به زبان آورد سوگند به خدا من فرزندم را به چنین کاری دستور نداده بودم.
اما در مورد فاطمه(س) او همان بانوئی است که من برای شما از او اجازه طلبیدم که نزد او بیائید و آمدید و گفتار او را شنیدید و از خشم او نسبت به خودتان آگاه شدید . سوگند به خدا ، به من وصیت کرد که شما را کنار جنازه اش نیاورم و شما در نماز بر او شرکت نکنید من نخواستم که با وصیت او مخالفت نمایم.
عمر گفت : این سخنان را رها کن من اکنون خودم می روم و قبر فاطمه(س) را می شکافم و جنازه او را از قبر بیرون می آورم و بر او نماز می خوانم.
حضرت امام علی(ع) فرمود : سوگند به خدا اگر چنین کاری بکنی و تصمیم بر این کار بگیری سرت از بدنت جدا می سازم و در این صورت رفتار من با شما شمشیر خواهد بود و بس.
بین امام علی(ع) و عمر بگو و مگوی سختی در گرفت که نزدیک بود به همدیگر حمله کنند در این هنگام جمعی از مهاجرین و انصار آمدند و آن دو را از هم جدا کردند و گفتند : سوگند به خدا! ما راضی نیستیم که به پسر عمو و برادر و وصی پیامبر خدا(ص) چنین سخنانی گفته شود نزدیک بود که فتنه و آشوبی بر پا گردد که متفرق شدند.

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 ساعت 14:34 http://BEIMORGH.TK

بسیار مطلب جالبه بود ولی از منبعش هم منوشتی خیلی بهتیر میشد.چون که هر چه امروز ما میکشیم از دسته اهل سنت از اینجاست که حدیثه بی پایه رو رواج دادن.یک سر تا این وبلاگ برو ومطالبی که در مورد بخاری بزرگترین محدت اهل سنت نوشته رو بخون.خیلی خوب در مورد این منبع اصلی حدیث اهل سنت توضیح داده.
http://ssonnat.persianblog.ir/

سلام
سعی میکنم بنویسم ولی چند مدته دیگه منبع معنی خاصی نداره
برای فهمیدن منبع همه تو گوگل جستجو میکنند!!!
البته بعضی از مطالب هم ترکیبی از چند مطلبه که چون مخلوط میشن و وقت ندارم نمیتونم منبع رو دقیق ذکر کنم
چشم اونجا هم مبرم ببینم چیه

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

شهید دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 15:35 http://www.gera99.mihanblog.com

بسم الله

سلام
خوبی؟
داداش چرا با این حرومی ها ارتباط داری؟؟؟

http://alfarogh2.blogfa.com/
ولشون کن این.....هارو

سلام
از اولش قصد نداشتم ولی یه چندجا رو دیدم مطالبی نوشته بود
احساس خوبی نکردم
یکم که تحقیق کردم به مطالب خوبی رسیدم
حیفم اومد مطالب رو ننویسم
ممنون که به ما سر زدید

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

آنتی درویش دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 23:23 http://sarbazrahbar.blogfa.com

متن نامه دراویش فرقه ضاله گنابادی به رهبر

سلام
به روی چشم
حتمآ میام ببینم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد