.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

منع بعضی از صحابه رسول الله(ص) و آله از کتابت وصیت

 

      

    

.:بسم الله الرحمن الرحیم:. 

     در مورد این حادثه که فقط چهار روز قبل از وفات پیامب(ص) اتفاق افتاده است بخاری شش روایت در صحیح خود نوشته است. و ما به نقل بعضی از آنها میپردازیم.
در صحیح بخاری از ابن عباس رضی الله عنه که گفت:" روز پنج شنبه، و چه بد پنج شنبه ای بود، درد بر رسول الله(ص) غالب شد.
پس گفت: بیارید تا وصیتی برایتان بنویسم که بعد از آن به هیچ وجه گمراه نشوید، پس اختلاف کردند و در نزد پیامبر هیچ اختلافی جایز نیست، پس گفتند: او را چه شده است آیا عقل از سر او برداشته شده است؟ آن را بشنوید.
پس نزد او رفتند تا جوابش کنند.

پس گفت: رهایم کنید آنچه که در آنم بهتر از آن است که شما مرا به آن می خوانید". (1)
    
و در روایتی دیگر، ابن عباس گفت: هنگامی که رسول الله(ص) دیدار کرد و در خانه مردانی بودند، پس پیامبر فرمود: فراهم کنید برایم تا وصیتی برایتان بنویسم که بعد از آن به هیچ وجه گمراه نشوید، پس بعضی از آنها گفتند: درد بر او غلبه کرده و در نزد شما کتاب خداوند وجود دارد، کتاب خدا ما را کفایت می کند، پس در بین حاضران اختلاف و مشاجره کردند، بعضی از آنها گفتند: بیارید تا برایتان وصیتی کند که بعد از آن گمراه نشوید. و بعضی دیگر که غیر از این را می گفتند.
پس هنگامی که نزاع و مشاجره بالا گرفت رسول الله(ص) فرمود ، بلند شوید.
پس عبید الله گفت: ابن عباس گفت: همانا رذیلت و تمام رذیلت که در بین رسول الله(ص) و در بین اینکه وصیتی برای اختلافشان و پوششی که بر آن می گذاشتند بود.(2)
و در روایت سوم، ابن عباس گفت: هنگامی که رسول الله(ص) و سلم دیدار کرد و در خانه مردانی بودند و در بین آنها عمر بن خطاب بود، پیامبر(ص) گفت: فراهم کنید برایم تا وصیتی برایتان بنویسم که بعد از آن به هیچ وجه گمراه نشوید.
پس عمر گفت: درد بر او غلبه کرده و در نزد شما کتاب خداوند وجود دارد، کتاب خدا ما را کفایت می کند.
پس در بین حاضران اختلاف و مشاجره کردند، بعضی از آنها گفتند: بیارید تا برایتان وصیتی کند که بعد از آن گمراه نشوید. و بعضی دیگر که غیر از این را میگفتند.
پس هنگامی که نزاع و مشاجره بالا گرفت رسول الله(ص) فرمود، بلند شوید.
پس عبید الله گفت: ابن عباس گفت: همانا رذیلت و تمام رذیلت که در بین رسول الله(ص) و در بین اینکه وصیتی برای اختلافشان و پوششی که بر آن می گذاشتند بود.(3)
    
و در صحیح مسلم، عکس العمل آنها این بود،..... پس گفتند: همانا رسول الله(ص) هذیان میگوید! (4)
    
در روایتی، عمر کلمه ای گفت که معنای آن این است که: درد بر رسول خدا غلبه کرده است. سپس گفت در نزد ما قرآن است، کتاب خدا ما را کفایت می کند.(5)
    
در آخرین روایت می بینیم که به جای کلمه هجر که به معنای دیوانگی می باشد، از کلمه درد استفاده کرده اند تا مودب تر سخن او را نقل کرده باشند.
    
با دقت در روایات بالا می بینیم که عمر بن خطاب با گفتن این کلمات که از طرف بعضی دیگر از صحابه مورد تایید قرار گرفت، اولین اختلاف را در بین حاضران ایجاد کرد. و باعث شد که پیامبر(ص) عصبانی شوند و آنان را با گفتن کلمه "از نزد من بلند شوید" بیرون براند.
    
اما تعجب از این است که توقع می رفت حاضران بدون هیچ چون و چرایی دعوت پیامبر را پاسخ دهند و به وصیت پیامبر پایبند باشند و به آن عمل کنند؟
وصیتی که قرار بود به هیچ وجه بعد از آن گمراهی ایجاد نشود.
چه کسی از اهل سنت توقع این را دارد که اخرین دیدار پیامبر با صحابه با طرد آنان از مجلس باشد، طوری که آنان با کلمات دردناکی که هیچ معنی دیگری برای آن متضمن نیست پیامبر خدا را وداع گویند. 

      


    
نووی در شرحی که از مسلم دارد، می گوید که معنای این کلمه هذیان است.(6)
به خدا پناه می برم.
امام شرف الدین می گوید اگر در قول پیامبر(ص) که فرمود: بیارید تا وصیتی برایتان بنویسم که بعد از آن به هیچ وجه گمراه نشوید، و قول پیامبر در حدیث ثقلین که فرمود: "من در بین شما چیزی را گذاشتم که اگر به آن تمسک جویید به هیچ وجه گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم اهل بیت" دقت کنید، متوجه می شوید که مقصود و هدف در دو حدیث یکی بود.
پیامبر(ص) خواست که در حال بیماری تفصیل و توضیح آنچه را که در حدیث ثقلین بر آنان واجب کرده است را بدهد، اما بعد از اینکه از عکس العمل و پاسخ آنان غافلگیر شد مجبور شد که از نوشتن آن منصرف شود. تا بدین وسیله جلوی کسانی را که از هر راهی برای کوچک شمردن نبوت و توهین به آن استفاده می کنند تا اثری از آن باقی نگذارند را بگیرد. و در صورت نوشتن وصیت، جز اختلاف و فتنه بر سر اینکه پیامبر در وصیتی که نوشته دچار هذیان بوده یا نه، چیزی باقی نمی ماند.
    
به گونه ای که در احادیث ذکر شده نیز مشخص شد که حتی در حضور پیامبر(ص) بر سر این موضوع اختلاف کردند.
آنان به قرآن که در نزدشان بود کفایت کردند و بر خود جایز دانستند که از کلام پیامبر(ص) در حال بیماری روی برگردانند، انگار که آنان آنچه را که خدا جل جلاله در شان پیامبر(ص) فرموده را فراموش کردند:
(وما ینطق عن الهوى * إن هو إلا وحی یوحى * علمه شدید القوى) ( ۷)
( و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید * آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست * آن کس که قدرت عظیمی دارد )
    
و آیه :( وما آتاکم الرسول فخذوه . وما نهاکم عنه فانتهوا ) (8)
( آنچه از رسول خدا برای شما آورده بگیرید، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید)
    
و همچنین آیه: ( إنه لقول رسول کریم ذی قوة عند ذی العرش مکین * مطاع ثم أمین * وما صاحبکم بمجنون) ( 9)(10)
( که این کلام فرستاده ی بزرگواری است * که صاحب قدرت است و نزد صاحب عرش مقام والایی دارد * در آسمانها مورد اطاعت و امین است * و صاحب شما دیوانه نیست )
    
ابن عباس بهترین وصف را برای آن روز انتخاب کرده است که گفت: "همانا رذیلت و تمام رذیلت که در بین رسول الله(ص) و در بین اینکه وصیتی برای اختلافشان و پوششی که بر آن می گذاشتند بود."
    
و با همه ی اینها مبنی بر حدیثی که بخاری از ابن عباس در صحیحش نقل کرده است که پیامبر(ص) از دنیا نرفت، مگر اینکه وصیت کرده باشد.
"... پس گفت: رهایم کنید که آنچه در آنم بهتر از آن است که شما مرا به آن می خوانید.
و آنان را به سه چیز وصیت کرد، گفت:
1- مشرکین را از جزیره العرب خارج کنید.
2- با آنان آن طور که من رفتار می کردم رفتار کنید.
و در مورد وصیت سوم ساکت شد، یا گفت که آن را فراموش کردم"!!! (11)
    
پیامبر وصیتش را در بین اهل بیتش و بعضی دیگر از نزدیکانش که ابن عباس (پسر عمویش) نیز یکی از آنها بوده فرموده است. و این حادثه در یکی از چهار روز قبل از وفات پیامبر که موصوف به رذیلت روز پنج شنبه می باشد اتفاق افتاده است.
    
و عجب است از وصیت سومی که بر ذمه ی بخاری است که گفت: ابن عباس نخواست که آن وصیت سوم را ذکر کند.
    
در هر حال، شیعیان بنا بر احادیثی که از اهل بیت(ع) شده است معتقدند که وصیت فراموش شده!!! ، همان استخلاف علی بن ابی طالب(ع) می باشد.
    
    



منابع:
1- صحیح البخاری ج 5 ص 511 کتاب المغازی باب مرض النبی صلى الله علیه وآله ووفاته.
2- صحیح البخاری ج 5 ص 512 کتاب المغازی باب مرض النبی صلى الله علیه وآله ووفاته.
3- صحیح البخاری ج 7 مر 389 کتاب المرضى باب قول المریض قوموا عنی.
4- صحیح مسلم کتاب الوصیة باب ترک الوصیة لمن لیس له شئ یوصی فیه ج 4 ص 175.
۵- السقیفة لأبی بکر الجوهری -5 .
6- صحیح مسلم ج 4 ص 174 ط دار الشعب بشرح النووی .
۷- النجم : 3 - 5 -7 .
8- الحشر : 7 .
۹- التکویر : 19 -9 .
10- بتصرف عن کتاب المراجعات للإمام شرف الدین.
11- صحیح البخاری ج 5 ص 511 کتاب المغازی باب مرض النبی ووفاته.
« ان الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم » 

      


      

     

حالا برای اینکه بدانید چه کسی به ابوبکر لقب «صدیق» و به عمر لقب «فاروق» را داد به اینجا مراجعه نمایید: 

چه کسی به ابوبکر لقب «صدیق» و به عمر لقب «فاروق» را داد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد