شریعتی و مطهری از نگاه یکدیگر
آیت الله مطهری و دکتر شریعتی دو مرد تاثیر گذار در انقلاب ایران بودند. نه می توان زحمات مطهری را نادیده انگاشت و نه می شود به شریعتی بی اعتنا بود. این دو (در کنار دیگر بزرگان) بار فرهنگی انقلاب را به دوش کشیدند. ذهن ها را آماده کردند و طرحی نو در انداختند. گرچه تاثیر گذاری شریعتی در نسل جوان بیشتر بود و معلم انقلاب لقب گرفت اما نقش مطهری را که از بنیانگذاران حسینیه ارشاد بود نیز نمی توان در آگاهی دادن و تعلیم و تربیت آن نسل انکار کرد. شریعتی با آن بیان جذاب و گیرایش (که مارکسیسیت ها را یکضرب شیعه می کرد!) اسلام را از پستو بیرون کشید و پایه گذار یک حرکت پرخروش مردمی شد. اسلام و مذهب را بی واسطه فهمید. اینگونه شد که توانست با فهم نو از دین و مذهب سیل جوانان را به حسینیه ارشاد سرازیر کند چنانکه در هر درس ۵۰۰۰ نفر پای صحبتش می نشستند. مقصود از این نوشته نه تمجید از شریعتی است و نه تجلیل از مطهری ؛ نه تخریب شریعتی است و نه تنبیه مطهری. تنها شرح و بسط یک درگیری فکری است بین یک عالم اسلامی و یک روشنفکر دینی. دعوای یک ملای کور و یک خاموش فکر غربزده نیست. کشمکش فکری است میان یک روحانی علوی و یک متفکر اسلامی. قصد ما بزرگ نمایی و یا تخریب وجهه ی این دو نیست. تحقیق و تحلیلی است بر این دو بزرگوار که شاید ” فاعتبروا یا اولی الابصار…. “
حسینیه ارشاد موسسه ای مذهبی فرهنگی بود که در سال ۱۳۴۲ به همت محمد همایون و علی آبادی و ناصر میناچی با همفکری مطهری تاسیس شد. تعیین سیاست عمومی و انتخاب سخنرانان اکثرا به عهده ی مطهری بود سال ۱۳۴۵ مطهری از استاد محمد تقی شریعتی دعوت می کند تا برای سخنرانی به ارشاد بیاید و استاد تا سال ۱۳۴۶ در محل موقت حسینیه به ایراد سخنرانی می پرداخت. در سال ۴۸ که موضوع چاپ نشریات داخلی حسینیه پیش آمد مطهری اولین نشریه حسینیه را در دو جلد به نام “محمد خاتم پیامبران” منتشر کرد. مطهری از شریعتی دعوت می کند تا مقاله ای برای این نشریه بفرستد و در نامه ای به دکتر می نویسد: “برادر عزیز دانشمندم. قلب خود شما گواه است که چقدر به شما ارادت می ورزم…” دکتر شریعتی برای این کتاب دو مقاله فرستاد ۱- هجرت تا وفات ۲- سیمای محمد. و به مطهری اجازه داده بود که هر یک از این مقالات را که می پسندد چاپ کند.” مطهری چنان از خواندن زندگی محمد به وجد آمده بود که آنرا سه بار به طور کامل خوانده بود. مطهری هر دو مقاله را چاپ کرد و در نامه ای به پدر شریعتی از او تجلیل و تمجید کرد”
با انتشار این دو مقاله سیل انتقادات و حمله ها از روحانیون سنتی شروع شد. “چرا جلوی اسم محمد “حضرت” و “ص” نگذاشته ؟ مطهری در مقابل این حملات ایستاد و از شریعتی دفاع کرد. درباره ی شریعتی گفته بود:” چون رشته او جامعه شناسی است و خوب هم درس خوانده و کاملا بر اعصابش مسلط است در بیان الفاظ معرکه است. چون جوانها از فکلی ها کمتر بحث های دینی شنیده اند و او هم به زبان جوان ها صحبت می کند اینست که بیشتر از ما طالب دارد.”
شریعتی از سال ۴۵ با سخنرانی “مخروط جامعه شناسی” همکاری خود را با ارشاد آغاز می کند. تا جایی که به قول خود شریعتی حسینیه با خون و فکر و شخصیتش عجین می شود
رضا داوری در بیان خاطره ای از دیدار با مرحوم مطهری می گوید:” ایشان (مطهری) زبان به ستایش شریعتی گشودند و گفتند: بعضی از مقالات دکتر شریعتی و از جمله زن در چشم و دل محمد را هیچ یک از ما نمی توانستیم بگوییم.
با روشن شدن افکار شریعتی و تز اسلام منهای روحانیت و انتقاد به مجلسی و خواجه نصیر، مطهری که زمانی دائما از شریعتی و افکارش و زبانش تعریف می کرد کم کم شروع به موضع گیری در مقابل شریعتی نمود. البته باید گفت که خود مرحوم مطهری به انتقاد از روحانیون اعتقاد داشت اما می گفت این ما هستیم که باید خودمان را نقد کنیم و دخالت کردن غیر روحانیون در مباحث دینی را بر نمی تابید به همین دلیل مرحوم مطهری جلسه ای را تشکیل داد تا برای سخنرانان ضوابط و معیار هایی در نظر گرفته شود. در این تبصره ها عدم تجاهر به فسق و پایبندی به تقوا و پرهیز از گناهان کبیره گنجانده شده بود. به قول محمد همایون صاحب حسینیه: “پس لطف کنید یک تبصره هم بگذارید که سخنران کچل هم نباید باشد!
با مخالفت همایون و میناچی با طرح حذف دکتر، مرحوم مطهری استعفای خود را تقدیم حسینیه کردند. شریعتی هم که ۷ ماه از ارشاد کنار کشیده بود بار دیگر بازگشت.
و اما واکنش شریعتی به این ماجراها چه بود؟ محمد مهدی جعفری در کتاب”بار دیگر شریعتی” می نویسد:” یکبار شریعتی را دیدم و به او گفتم امشب فلان مجلس دعوت داریم. شما هم بیایید. در ضمن آقای مطهری هم هستند. شریعتی گفت: اتفاقا چه بهتر. خوشحال می شوم که بیایم. طوری می گویید که من اگر مطهری بیاید ناراحت می شوم. اگر اختلافی هم هست میان من و ایشان اختلاف جزئی است. وگرنه ما همه مان در یک صف واحد می جنگیم.
پاره ای از سخنان پراکنده آیت الله مطهری در مورد دکتر شریعتی
“صرف نظر از افکار نادرست و غرور و اشتباهاتش ضربه ی جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیل کرده زده و آنها را سخت نسبت به روحانیون بد گمان کرده است”.(استاد شهید به روایت اسناد – ص ۲۱۷)
“اوضاع آبستن حادثه ی قرن ۱۳ هجری است (اشاره به فرقه سازی بابیه). در نوشته های مرحوم (شریعتی) بذر این انشعاب شوم وجود دارد”( سیری در زندگانی استاد ص ۱۲۷)
“این جزوه (اشاره به اسلام شناسی ارشاد) مانند غالب نوشته های نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است، از نظر علمی متوسط است، از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است!”(استاد مطهری و روشنفکران ص ۳۴)
“به نظر من این جزوه (اسلام شناسی ارشاد) چیزی که نیست اسلام شناسی است. حداکثر بگوییم اسلام سرایی یا اسلام شاعری است. نویسنده جزوه نظر به غرور بی حد و نهایتش همان طور که خاصیت هر مغروری است ،عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد”.(مطهری و روشنفکران ص ۴۲)
“این جزوه (حسین وارث آدم) نوعی روضه ی مارکسیستی است که تازگی دارد.”(یادداشت های مطهری ص ۲۱۸)
“من دو سفر با شریعتی به حج رفتم هرگز یکبار ندیدم سر او به مهر برسد”(اشاره به اینکه شریعتی نماز نمی خوانده) (طرحی از یک زندگی ج ۲ نقل از علی ابادی. یکی از ۳ نفر اعضای موسسین ارشاد)
با مرگ (یا بنا به قولی کشته شدن و شهادت) دکتر شریعتی محبوبیتی فوق العاده برای او ایجاد شد. عده ای او را معلم شهید و معلم انقلاب نامیدند. در این جو هیچ کس تحمل شنیدن حرف مخالف شریعتی از مطهری را نداشت.
مطهری بعد از انقلاب نیز در نامه ای به امام خمینی چنین نوشت:
” اخیرا می بینیم گروهی که به اسلام عقیده و علاقه درستی ندارند سعی می کنند از او (شریعتی) بتی بسازند. تحت این عنوان که سید جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص(شریعتی) اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبیم…”
در همان نامه سفر منجر به شهادت دکتر را ناشی از توطئه و ماموریتی می داند که دکتر می خواست دنبال کند:” و خدا می داند اگر خداوند از باب مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر اسلام و روحانیت می آورد”
آخرین نظر مقام معظم رهبری در مورد دکتر شریعتی
در چاپ ششم کتاب رسول جعفریان و در پاورقی چند صفحه از کتاب، نظرات مقام معظم رهبری در باره مرحوم شریعتی منعکس شده است که اختصاصا برای نویسنده کتاب ارسال شده و مطالبی است که حضرت آیت الله خامنه ای به هنگام مطالعه چاپ سوم کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران» در حاشیه کتاب نگاشته اند.
رسول جعفریان در چاپ ششم این کتاب ضمن انجام اصلاحات و افزودن مطالب جدید، نظرات مقام معظم رهبری را نیز در پاورقی کتاب افزوده است. هرچند ظاهرا این کار با رضایت دفتر رهبری انجام نشده است، اما در شناخت آخرین قضاوتهای رهبر معظم انقلاب در چند موضوع اختلافی پیرامون شریعتی بسیار مفید است. عمده ترین مواضع رهبری که قابل تامل است و می تواند در مورد شریعتی دفاعیه به حساب آید، به دو موضوع زیر مربوط است:
1 – بحث نامه نگاری شریعتی به ساواک و نوع تعامل وی با رژیم شاه
در این زمینه رسول جعفریان دو نظر را مطرح می کند: نخست نظر سید حمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می کند. دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و ...، دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده اند.
در این زمینه مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می کنند و بر نظری تاکید می کنند که مطابق آن، نامه نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می شود.
مقام معظم رهبری در این باره می نویسند:
« به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم، وی تلاش کرد تا از وجود نقاط مشترک خود با دستگاه مانند ضدیت با مارکسیسم و انتقاد از روحانیت استفاده کند و ساواک را درباره خود به طمع بیندازد و در واقع آنها را فریب دهد و موفق شد. شاکله او با نوکری ساواک سازگار نبود. حداکثر این بود که وی اهل خطر کردن در مبارزه با دستگاه نبود و مایل بود در حاشیه عرصه مبارزه قرار داشته باشد ... در سال 54 که من از زندان آمدم، و همه به دیدن من می آمدند، او به منزل من نیامد و برای دیدار من منزل جوانی از دوستان مشترکمان را معین کرد و چند ساعتی با هم بودیم (آن جوان فرحبخش بود که به من و دکتر ابراز ارادت می کرد).»
2 – انتقادهای تند استاد مطهری از شریعتی
دومین موضوعی که در این کتاب از حاشیه نویسی های مقام معظم رهبری منعکس شده است، مربوط به قضاوت تند و همراه با سوءظنی است که نسبت به دکتر شریعتی در نامه استاد شهید مطهری به حضرت امام خمینی در سال 56 آمده است. بسیاری از افراد طرح این مواضع از سوی استاد مطهری را از سر عصبانیت تلقی کرده بودند و برخی نیز آن را به دشمن شناسی ایشان مربوط می دانند.
در این زمینه هم نظر مقام معظم رهبری متفاوت است و در هر حال قضاوت شهید مطهری در باره شریعتی را نمی پسندند.
ایشان در این زمینه می نویسند:
« نظرات مرحوم شهید مطهری در باره شریعتی – چه در آغاز آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفت آوری ستایش می کرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفت آوری مذمت می فرمود – غالبا مبالغه آمیز ... بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانه های بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را در باره اظهارات شهید مطهری داشتند.»
(پاورقی صفحه 476 کتاب)
در هر حال نحوه برخورد مقام معظم رهبری با این مسئله و قضاوت منصفانه ایشان - ضمن وارد دانستن انتقادهای فکری و اعتقادی به آثار آن مرحوم – می تواند الگوی خوبی برای همگان باشد تا در مواجهه با این متفکران کشور، بزرگی بزرگان انکار نشود ولو آن که در بسیاری از زمینه ها ما با آنان مخالف باشیم و انتقاد کنیم.
با انتشار کتاب نامه ها و ناگفته ها توسط انتشارات صدرا، سند دیگری از اعتماد بی نظیر امام خمینی به شهید آیت الله مطهری و نیز نامه ای حاکی از ارادت مرحوم دکتر شریعتی به استاد مطهری منتشر شد.
به گزارش خبرنگار بازتاب، تازه ترین اثری که در آستانه فرار رسیدن سالگرد شهادت استاد مطهری انتشار یافته، مجموعه نامههایی از دیگران به آقای مطهری و از ایشان به دیگران همراه با برخی از یادداشت های قابل توجه است که بسیاری از آنها برای نخستین بار منتشر می شود.
از آن جمله پنج نامه از امام است که دست کم یک مورد آن مهم است. همچنین در جمع نامههای حاضر، نامهای ده صفحهای از دکتر شریعتی به آقای مطهری چاپ شده که آن هم جالب توجه است. به علاوه یادداشت هایی از آقای مطهری درباره شورای روحانیت تهران و اساسنامه آن است که آن هم باید در زمره اسناد جدی مربوط به روحانیت در دو دهه پیش از انقلاب شناخته شود. کتاب شامل چهار فصل است و در اینجا مروری بر آنها خواهیم داشت.
فصل اول نامه هایی است که به آقای مطهری نوشته شده است.
در یکی از این نامه ها، امام خمینی به آقای مطهری می نویسد: کوشش کنید اکنون که با توده جوان محتاج به هدایت سروکار دارید، آنها را نجات دهید از ین منجلاب، و معنویات را با زبان شیرین خودتان به آنها بفهمانید... این برای شما بهتر است از آن که زندگی به اصطلاح مرفهی داشته باشید و بس. اینجانب نتوانستم کاری که پسند درگاه خدای متعال باشد انجام دهم و هم اکنون که مشرف به سراشیبی قبر هستم، نمی دانم چه جواب بدهم. از خودم مأیوس و به لطف خداوند تعالی امیدوارم... کتابی که فرستاده بودید مقاله شما را تا آخر خواندم و امید است توفیق مقالات دیگر هم واصل شود. مقاله مستدل جالبی است و باید هم جالب باشد. .. در خاتمه باید بدانید که اگر خدای نخواسته کسی از جناب عالی چیزی بگوید یا بنویسد، با سوابقی که از شما دارم و اطمینانی که به شما دارم مورد هیچ اثری نخواهد بود. ولی تاکنون همچو مطلبی واقع نشده است. (ص 12).
گفتنی است بر اساس شواهد و قرائنی که داریم، امام در طول سالهای حضور در تبعید، بالاترین اعتماد را به آقای مطهری داشتند و به رغم آن که بر اساس اصول مردمداری با همه افراد - منهای کسانی که وضعیتشان آشکارا منفی بود - کار می کردند، اما بالاترین سطح اعتماد را به آقای مطهری داشتند.
در اینجا چند نامه دیگر هم از امام به آقای مطهری هست.
دریک مورد، امام در پاسخ نامه آقای مطهری می نویسند: «آنچه در رأس مفاسد است، همان امر سوم است که اشاره کرده اید که حوزه از درون تهدید می شود. باید آن علاج شود و علاجی جز آنکه شخصیت هایی که مورد قبول باشند و از حیث معلومات قابل عرضه باشند در حوزه ها باشند و آنها ابتکار را در دست گیرند. شما برای انتخاب این اشخاص بهتر خبره هستید و می توانید اشخاص را پیدا کنید که ... به تدریج در روحیه جوانها مؤثر شوند.» (ص 18)
به گزارش کتابخانه تاریخ اسلام و ایران، در نامه آیت الله شریعتمداری به آقای مطهری، مطالب متعددی در پاسخ ایرادات و انتقادات آقای مطهری درج شده است. معلوم می شود آقای مطهری نامه ای سراسر انتقاد به آقای شریعتمداری نوشته بوده و ایشان در این پاسخ از خود دفاع کرده است. از جمله آقای شریعتمداری مینویسد: سرکار عالی می دانید عده زیادی از کسانی که خود را دوآتشه معرفی میکردند، عوض این که با مبادی فساد بجنگند، لبه تیز مبارزه را به آقایان مراجع و بزرگان دین متوجه کردند (ص 34). مرقوم فرموده اید که «گله حقیر از آقایان متعقب شد به این که آقایان منتظری و ربانی را گرفتند». در اینجا آقای شریعتمداری ازخودش دفاع میکند که مسأله مذکور اسباب دستگیری آنان نبوده بلکه پخش اعلامیه از سوی پسر آقای منتظری سبب دستگیری پسر و بعد پدر و سپس دیگران بوده است (ص 36 – 37). آقای شریعتمداری نوشته است: مرقوم فرموده اید که صلاح بود دارالتبلیغ آن موقع اقدام نشود و قدری تأخیر افتد». (38).
نامه ای دیگر از یکی از فضلای حوزه و منبرهای است که در نقد خاتم پیامبران نوشته شده است. این نویسنده نامه اش را برای آقای مکارم فرستاده و ایشان آن را برای آقای مطهری ارسال کرده اما نام آن شخص را قلم گرفته است (ص 46). این چند انتقاد مربوط به نوشته دکتر شریعتی در این مجموعه است که با نام از هجرت تا وفات در آن به چاپ رسیده بود.
یک نامه ده صفحه ای از دکتر علی شریعتی به آقای مطهری که البته از آغاز آن موضوعش روشن نیست، جزو بهترین اسنادی است که در این مجموعه گویا برای نخستین بار چاپ شده است.
دکتر در این نامه می نویسد «این اندازه ها شعور دارم که وقتی سرکار در میانه هستید و مسؤولیت امری را دارید، من و امثال من هرگز نباید دغدغه حیثیت و شخصیت و آبروی خود را داشته باشیم و اگر لحنی یا رفتاری هم به ظاهر منافی حیثیت خود احساس کردیم، باید بدانیم که اشتباهی رخ داده است یا مصلحتی در کار بوده است و چون آن مصلحت را شخصی چون سرکار تشخیص داده اید باید مطمئن باشیم که اگر خود نیز دست اندرکار بودیم چنین می گفتیم و می کردیم» (ص 56).
از ادامه نامه کم کم می فهمیم که موضوع از چه قرار بوده است. برنامه سخنرانی دکتر در تهران بوده و او نیامده و اکنون توضیح میدهد که بیمار شده است. در عین حال، مشکل آن است که در برنامه ای برای حسینیه که آگهی آن در روزنامه چاپ شده بوده، اسم دکتر در حاشیه قرار گرفته بوده و تصور این بوده است که وی به خاطر غرور و خودخواهی و از این که دیده اینچنین تحقیر شده به تهران نیامده است. او توضیح می دهد که گرچه این بی تأثیر نبوده اما مشکل اصلی بیماری او بوده است. وی مینویسد: «مسأله ارشاد و سخنرانی من در ارشاد از نظر وضع من چندان اهمیتی ندارد که من نه اهلم برای چنین کاری و چنان جایی و نه اهل چنین کاری و جایی و به هر حال تمام شد و آنچه می ماند ارادت من است و لطف و محبت سرکار که از خداوند جدا می خواهم که در چنین لحظه حساس و تعیین کننده ای از تاریخ و سرنوشت، جامعه ما به شما که در صفی قرار دارید که مدافعانی سخت سست دارد و محافظانی چُرتی و نابینا و به خود مشغول، صبر و قدرت تحمل رنج و به خصوص رنجهای من حیث لایحتسب عنایت فرماید که در این راه دشوار و دراز و بی آب و آبادی و آسودگی شرط اول قدم است (ص 62).»
نامه ای از صادق طباطبائی درباره درخواست کمک از طرف اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا با این ایده که هر سازمان مسلکی و صنفی نیاز به یک ارگان انتشاراتی دارد. سپس شرح این که نشریه «اسلام مکتب مبارز» به راه افتاده و هر سه ماه چاپ می شود. و نیز این که هم مشکل معنوی و تحقیقی دارند و هم مشکل مادی. و در نهایت درخواست مقاله ولو با اسم مستعار. و در نهایت: امیدواریم با بیانات فوق توانسته باشیم شما برادر دانشمند و محقق ارجمند و عالی قدر را به ضرورت امر واقفتر کرده و از پشتیبانی معنوی و مادی شما برخودار باشیم. (ص 85).
در فصل دوم نامه های آقای مطهری به دیگران آمده است. نخستین نامه برای مدیر مجله زن روز که در نهایت منجر به چاپ مقالات ایشان در آن نشریه شد.
نامه هایی به پدر که با تعبیر «روحی فداک» آغاز می شود (ص 85، 97، 99). نامه هایی به فرزندش علی، دخترش سعیده که پیش از این چاپ شده بود. نامه ای به هیئت مدیره مسجد الجواد در باره وضعیت مسجد، نامه های ایشان به دانشکده و رئیس دانشگاه و راشد به عنوان رئیس گروه فلسفه و غیره و غیره. در این بخش، نامه های اداری ایشان و یا آنچه خطاب به ایشان بوده، درج شده است. بر اساس نامه ای که در صفحه 128 آمده آقای مطهری در دوم اردیبهشت 53 به مقام استادی ارتقاء یافته است.
فصل سوم نوشته ها و یادداشت های سیاسی – اجتماعی درج شده است. نخستین آنها یادداشت یازده صفحه ای است برای شورای روحانیت تهران. کار شورایی و ترکیب آن و همین طور شرحی از نیازهای علمی و عملی و موضوعاتی که باید در آنها تحقیق صورت گیرد. (137 – 147)
نامه شهید مطهری به امام در مورد شریعتی
می توان گفت استاد شهید مرتضی مطهری از نخستین علمای اسلامی در ایران بود که به اندیشه های انحرافی او پی برد و به تنهایی با منطق علمی رویاروی او ایستاد و تا پایه ای چهره اصلی او را برای بسیلری روشن و آشکار کرد.
پایه شناخت و درک او از کجرویهای شریعتی در نامه ای که از او به جا مانده است، به درستی به دست می آید.
او در این نامه که به امام (رضوان الله تعالی علیه) نوشته، چهره شریعتی را به خوبی نمایانده و روی نکته هایی انگشت گذاشته است که هنوز برخی از روحانیّون ناآگاه از درک آن ناتوانند.
متن نامه شهید مطهری به حضرت امام(ره) به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علی مولینا امیرالمومنین و امام متقین قائد الغر المحجلین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
استاد و مقتدای بزرگوارم! حوادث ناگوار پی درپی برای اسلام از یک طرف، و روشن بینی ها و اقدامات مثبت و منفی به موقع و صحیح آن استاد بزرگوار از طرف دیگر، موجب شده که روز به روز جدی تر و با خلوص و صمیمیت بیشتر آرزو کنم و از خداوند متعال مصلحت نمایم که وجود مبارک آن رهبر عظیم الشأن را برای همه مسلمانان مستدام بدارد، اللهم آمین. خدا را گواه می گیرم که کمتر اتفاق می افتد که در حال یا مقام و موقف دعایی این وظیفه را فراموش کنم و امیدوارم که مشمول دعوات خیریه شما بوده باشم.
در حدود دو سال پیش از اروپا عریضه ای تقدیم داشتم و مایلم بدانم رسیده یا خیر. در اینجا جریانهای پیچیده و گمراه کننده ای وجود دارد که توجه و آگاهی حضرتعالی ضرورت دارد:
اول اینکه شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی و در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی رفت، پیشروی کرده لااقل در حدی که با هرگونه موضعگیری فکری در برابر آنها استناد اینکه فعلا صلاح نیست، مبارزه می شود و حتما به هر وسیله هست باید نظر حضرتعالی وسیله بیت محترم به افرادی که واقعا از این جهت در اشتباهند ابلاغ شود.
جریان دوم جریان به اصطلاح گروه مسمی به «مجاهدین» است. اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجا به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می آیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچکترین بدعت اینها این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده اند
و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می کنند. از همین جا می توان تا آخر خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق علیه السلام نزد اینها مقدس و محترم است. البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آنها که اعلام تغییر موضع کردند تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره ی آنها مع الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سالها با آنها هم زندان بوده اند ؛هستند و من معتقدم حضرتعالی از آنهانه فقط از یک نفر آنها- جدا جدا بخواهید نظریات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمتتان ارسال دارند؛ وعجب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای اینها را توجیه و تأویل می کنند.
مسأله سوم مسأله روحانیت است. من خود از منتقدین روحانیت بوده و هستم اما اعتراف به مزایایش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداریش و در همان حال اصلاحش. ولی جریان غیر قابل انکار این است که تنها موضوعی که گروههای مختلف از مقامات دولتی گرفته تا کمونیستها و «منافقین خلق» و برخی جمعیتهای به ظاهر مذهبی مثل شریعتی ها در ان وحدت نظر دارند کوبیدن روحانیت از اساس و برداشتن این سدها از میان است، البته هر دسته ای به منظوری؛ یکی به منظور ایجاد یک روحانیت فرمایشی به شکل اهل تسنن که مطیع دولتها باشد، و دیگری به منظور از میان بر داشتن دین، و سوم چهارم به منظور تصاحب یک قدرت مردمی که دین است و آن را بر وفق مراد تفسیر کردن. در این مقام باید اظهار تاسف کنم که برخی دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانش آموز و دانشجو را بر بغض کینه روحانین به استثنای شخص حضرتعالی پرورش می دهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم دستور فرمایید از این جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقیق کامل بفرمایند و به کسانی که چنین روشی دارند تذکراتی داده شود.
چهارم مسأله شریعتی هاست. در نامه قبل معروض شدم که پس از مذاکره با بعضی ؛ مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره مسائلی که که به شخص او مربوط می شود، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن از قبیل التزامات عملی سخن نگویم ولی انحرافاتی راکه در نوشته های او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکر دهم؛ وای اخیرا می بینم گروهی که علاقه وعقیده درست به اسلام ندارند و گرایشی انحرافی دارند با دسته بندیهای وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ روحانی جرات اظهار نظر در گفته های او را نداشته باشد. این بزنامه در مراسم چهلم او در مشهد- متا سفانه با حضور دوستان خوب ما- و بیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان اینکه بعد از سید جمال واقبال- این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبد؛ ولی با عکس العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و بعلاوه {با} هوشیاری و حسن امام جماعت مسجد که متوجه شد تؤطئه علیه روحانیت بوده در شب های آخر فی الجمله اصلاح شد.
عجبا! می خواهند با اندیشه هایی که چکیده ی افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل سارتر اگیستانسیالیست ضد خدا وعقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام بسازند، پس و علی السلام السلام.
به خدا اگر روزی مصلحت اقتضا کند که اندیشه های این شخص حلاجی شود و ریشه هایش بدست آید و با اندیشه های اصیل اسلامی مقایسه شود صدها مطلب بدست می آید که بر ضد اصول اسلامی است و بعلاوه بی پایگی آنها روشن می شود. من هنوز نمی دانم فعلا چنین وظیفه ای دارم یا ندارم؛ ولی با اینکه می بینم چنین بت سازی می شود، فکر می کنم که تعهد درباره این شخص دارم دیگر ملغی است، در عین حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت می باشم. کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه های ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی در آورد، مدعی شد ملک و مالک و ملا و به تغییر دیگر تبغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته اند. این اصل معروف مارکس را که دین ودولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند به صد زبان پیاده کرد، منتها به جای دین، روحانیت را گذاشت؛ نتیجه اش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می کند و خدا می داند که اگر خداوند از باب « و یمکرون و یکمر الله خیر الما کرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد. تبلیغاتی در اروپا و آمریکا له او از زهد و ورع و پارسایی تا خدمت به خلق و فداکاری و جهاد در راه خدا و پاکباختگی در راه حق شده است و بسیار روشن است که دستهای مرموزی در کار بوده و دوستان خوب شما در اروپا و آمریکا اغفال شده اند. من لازم می دانم که حضرتعالی گاهی برخی افرادبصیر را ولو به طور خفا به اروپا و آمریکا بفرستید، جریانها را از نزدیک ببینید و گزارش دهند که به عقیده بعضی از دوستانتان در آنجا پاره ای از حقایق از حضرتعالی کتمان می شود. گروهای چهارگانه فوق با من به حساب اینکه تا اندازه ای اهل فکر و نظر و بیان و قلم هستم به شدت مبارزه می کنند، شایعه برایم می سازند، جعل و افترا می بندند به طوری که خود را مصداق آن شعر فارسی می بینم که محقق اعظم خواجه نصیرالدین طوسی در آخر شرح اسارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
به گردا گرد خود چندان که بینم
بلا انگشتـــــری و من نگـــــینم
ولی به لطف و عنایت پروردگار و توجهات اولیاء دین هراسی به خود راه نخواهم داد، این مقدار بَثّ شکوی را جز به مثل حضرتعالی که استاد عالیقدر و به جای پدرم هستید نمی کنم. من الان مرکز ثقل حملات این گروه هستم، اگر بفرمایید ایستادگی کن ایستادگی می کنم؛ اگر بفرمایید مصلحت نیست، خود را کنار می کشم.
بار دیگر تکرار می کنم من جدا از خداوند متعال طول عمر برای شما می خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خدای ناخواسته پای حضرتعالی که تنها شخصیتی هستید که همه این گروهها از او حساب می برند از میان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده ای خواهد بود. ای بسا که گروههای منحرف منتحل، مقاصد شوم و مسلکهای مختلف روشن و روشن تر بفرمایید و حتی لازم است به بعضی دوستان به طور خصوصی تذکراتی بدهید. شنیدم به یکی از دوستان مشهد که اخیرا به نجف مشرف شده است تذکرات مفیدی داده اید و دورادور اطلاع دارم که موثر بوده است و در روش ایشان که اخیرا خیلی خطرناک شده بود موثر واقع شده و الحمدلله.
خوب است اطلاع داشته باشید که در ماههای آخر عمر شریعتی بنده مکرر وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشته های تو مطالبی هست بر ضد اسلانم ولازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحبنظر و یا تنها، به تو ثابت می کنم، اگر ثابت شد خودت آنها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت والا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و برایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد، اظهار داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمدتقی جعفری و آقای محچمدرضا حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر تو صحّه بگذاری، من گفتم بسیار خوب ولی به شرط این که کتبا بنویسید. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشته های مرا نقد کنی. در اروپا خبر موثق این بود که گفته بود تا یک سال کاری نخواهم کرد جز اصلاح نوشته های خودم و یکی از دوستان نزدیک حضرتعالی نقل کرد که به او گفته بود منتظرم فلانی به اروپا بیاید، راجع به اصلاح کتابهایم با او مشورت کنم، و البته من این جهت را تحسین کردم و دلیل حسن نیت او و سوء نیت اطرافیانش در ایران گرفتم. روی این حساب می بایست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجدید نظر لااقل وسیله آقای حکیمی که کتبا به او اجازه داده است جلوگیری شود؛ ولی افرادی که اخیرا تصمیم گرفته اند او را مظهر رنسانس اسلامی قرار دهند و راه برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز کنند در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته اند. بنده فکر می کنم اگر صلاح می دانید به برخی از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمریکا که ضمنا ناشر آثار و افکار او هستند یادآوری فرمائید که قبل از انجام اصلاحات وسیله آقای حکیمی یا گروهی خودتان تعیین می فرمائید از نشر آثارش جلوگیری شود و اگر هم صلاح نمی دانید که در کار او مستقیما دخالتی فرمائید راه دیگری باید اندیشید.
بسیار خوب است و برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرتعالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمائید. این مقالات دو قسمت داست: یک قسمت ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود درباره ملیت ایرانی(و مستقلا ماشین شده و در حقیقت فلسفه ای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تا کنون ناحدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را«فلسفه رستاخیز) بگذاریم. خلاصه این مقالات که یک کتاب می شود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست، ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اینکه زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملتهای مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم، آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آنگاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگها را به رسمیت می شناسد همان طوریکه که تعدد نژادی را یک واقعیت می داند؛ آیه کریمه«اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ...» ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد.ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است.
با این بیان عملا و ضمنا- نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیتهایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ اینها ادامه فرهنگ ایرانی است، این مقالات بسیار خواندی است؛ در انتساب آنها به او شکی نیست، به بعضی ها مثل آقای خامنه ای و آقای بهشتی گفته مال من است، ولی مدعی شده که من اینها را چندین سال پیش نوشته ام و اینها را پیدا کرده و چاپ کرده اند؛ در صورتی که دلائل به قدر کافی هست که مقالات، جدید است. به هر حال مطالعه حضرتعالی بسیار مفید است.
این روزها سوال و جوابی ار حضرتعالی مورخه شعبان 97 منتشر شد که اثر بسیار مطلوبی از نظر انحرافات منتحلین داشت و عجب این است که شایع کرده اند این سوال و جواب به وسیله فلانی تهیه شده است. به آنها گفتم شما با این اتهام، به آقا اهانت می کنید، گویی ایشان از خود رأی ندارند و تابع رأی مثل منی هستند.
خبر عجیب دیگر این است که اخیرا آزادی غیر مترقبی به دسته جات مختلف مخصوصا دسته جات سیاسی داده شده است. البته نسبت به روحانیین به مقیاس بسیار کمتری داده شده، ممنوعیت های آنها غالبا به حال خود باقی است. این تبعیض نیز سوال انگیز است.
خدمت آقازادگان عظام دامت برکاتهم عرض سلام این بنده را ابلاغ فرمایید.
والسلام علیکم و رحمه الله و نلتمس منک و الدّعاء.
نامه تاریخی شهید مطهری به امام خمینی یک سال قبل از انقلاب اسلامی به انحراف جریاناتی اشاره می کند که حتی قبل از پیروزی نهضت همواره دغدغه فکری افرادی بوده که ایدوئولوگ های جمهوری اسلامی را ترسیم می کردند و ما هنوز کماکان پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی ایران در مقاطع مختلف تاریخ جمهوری اسلامی با پسماند های همین جریانات التقاطی روبرو هستیم.
جریانات انحرافی از قبیل ؛ اسلام منهای روحانیت ، تفکرات مارکسیستی ، اشاعه تفکرات غربی و اسلام ایرانی همه و همه موضوعاتی است که ما در طول عمر پر ثمر جمهوری اسلامی با آن ها روبرو بودیم و هستیم. لذا در همین زمینه پایگاه نقد نیوز در آینده ای نزدیک به جریان شناسی این تفکرات انحرافی به صورت کاملا مستند و مستدل خواهد پرداخت .
نامه فوق در سال 1356 هجری شمسی یعنی حدود یک سال قبل از انقلاب اسلامی و زمانی که امام خمینی(ره) در نجف اشرف اقامت داشته اند از سوی استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری برای ایشان ارسال شده و در آن به مهمترین مسائل نهضت اسلامی از جمله مکتب ایرانی؛ انحرافات گروه های مبارز همچون پدید آمدن جریاناتی که مبلغ اسلام منهای روحانیت هستند و همچنین برخی تفکرات انحرافی افرادی همچون دکتر شریعتی اشاره شده است. بازخوانی این نامه تاریخی که گویی در سال 1389 به نگارش در آمده است برای ما به قدری ضروری می باشد که با کمی تفکر می توانیم آن را با شرائط زمان خود قیاس کنیم و ریشه های التقاطی بعضی از جریان های به ظاهر طرفدار اسلام که در حال حاضر در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت های متعدد دارند را شناسایی و افکار آن ها را به طور کامل بشناسیم.
در مجموع استاد مطهری در عین آنکه برای دکتر شریعتی احترام قائل بوده و از پاره ای برخوردها با ایشان خودداری می کردند ، ولی در عین حال از جهت نظری انتقادات بسیاری به دیدگاههای دکتر شریعتی داشتند.
شریعتی را بهتر بشناسیم
علی شریعتی با نام اصلی علی مزینانی 3 آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک خراسان به دنیا آمد و در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶در لندن به طرز مشکوکی دار فانی را وداع گفت. وی نویسنده و سخنوری توانا بود که در حوزه مباحث دینی و اجتماعی آثار زیادی از خود بر جای گذاشت
شریعتی نامی آشنا برای همه مردان و زنانی است که عنوان نسل اول و دوم انقلاب را یدک می کشند. و نسل سومیهایی که در هاله ای از ابهام و تردید و اتهامات، شریعتی را می شناسد. وی تشیع را هم دو شاخه معرفی میکند: تشیع علوی و تشیع صفوی. و اتفاقا اختلافات در بعضی از نیروهای انقلابی روحانیون نیز از همینجا با وی شدت می گیرد.
گویش دکتر شریعتی و نحوه سخنرانیهایش و صدای زنگ دار و جذابش همراه با تمثیلها و ادبیات خاص وی در دفاع از اسلام انقلابی و تشیع علوی در فضای وهن آلودی که اکثر طیف روشنفکر جامعه مارکسیست را تنها راه مبارزه با رژیمهای استکباری می دانستند اسلام را و تشیع علوی را تنها مکتب رهایی بخش و انقلابی معرفی کرد که توان مبارزه با قدرتهای استکباری و نظامهای سلطه گری چون طاغوت زمان (رژیم محمد رضا شاه پهلوی ) را دارد.
افکار و نوشته های شریعتی بعد از فوتش دست آویزی برای حمله گروههای مختلف بر علیه روحانیت گردید
یکی از نظراتی که ضمن دفاع از شریعتی در بین متدینین انقلابی مطرح است این استدلال می باشد که درست است که دکتر شریعتی یک اسلام شناس خبره نبوده ولی بر اساس نیاز آن روز و فضای مبارزاتی که نیروهای مارکسیستی در اختیار داشتند و تمام تلاششان جذب نسل دانشجو و جوان جامعه بوده، وی اسلام را از دید جامعه شناسی مطرح کرده و با ادبیاتی انقلابی و نگاهی نو برای نسل جوان در صدد مبارزه با رژیم شاه از یکسو از سوی دیگر مبارزه با مارکسیستها برآمده بود که مسلما نظرات وی و دیدگاه هایش دچار انحرافاتی هم بوده اما می بایست این نظرات را با توجه به شرایط آن زمان در نظر گرفت و امروز منصفانه ضمن ارج نهادن بر مبارزات این مرد بزرگ و اصلاح نظرات انحرافی وی که در کتابها و سخنرانیهایش وجود دارد نسل جوان و مشتاق دانستن امروز را از دانستن نظرات انقلابی اش محروم نسازیم .
نظر امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای و بزرگان در مورد دکتر شریعتی
1. دکتر شریعتی و امام خمینی (ره)
شریعتی دنبال ارایهی احیای اسلام انقلابی وسیاسی بود و این همان آرمان امام خمینی بود.آرمانهایی که شریعتی از تشیع و روحانیت در ذهن خود ترسیم میکند، علیالقاعده باید در امام خمینی عینیت یافته باشد. این استنباط را میتوان در نوشتهها و اسناد شریعتی یافت. وی در کتاب خودسازی انقلابی از امام خمینی که در مقابل صهیونیزم موضع گرفت و از آرمان فلسطین دفاع کرد، تجلیل میکند. (دکتر علی شریعتی، مجموعهی آثار، ش 2، خودسازی انقلابی، ص 179) وی همچنین از آیتالله خمینی به عنوان ”مرجع بزرگ عصر ما“ نام میبرد و در ترسیم خط قیام روحانیت مینویسد: « . . . ظهور روحهای انقلابی و شخصیتهای پارسا، آگاه و دلیری که به خاطر وفادار ماندن به ارزشهای انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام و مسلمین گاه به گاه در برابر استبداد، فساد و توطئههای استعمار قیام میکردهاند، از این گونه است قیامهایی که از زمان میرزای شیرازی تاکنون، آیتالله خمینی، شاهد آن بودهایم. »(دکتر علی شریعتی،مجموعه آثار،ش۲۷،ص ۲۴۴ و ۲۴۵)
شریعتی در ارزیابی قیام خرداد 42 امام خمینی را چنین توصیف میکند: « در خاموشترین ایامش ناگاه خفتهای از این افسوس بیدار میشود و از کهف حجرهای بیرون میپرد و ابوذروار بر سر قدرت فریاد میزند و اسرافیلوار در صور قرآن میدمد و گورها را برمیشوراند و امنیت سپاه قبرستان را برمیآشوبد و محشر قیامتی بر پا میکند. » (قبلی، صفحه ۲۵۰)
این مواضع آشکار شریعتی در مورد امام خمینی بود. اسناد ساواک نشان میدهد شریعتی در نهان نیز در پی ترویج امام خمینی بود. طبق گزارش ساواک، شریعتی«پس از بسته شدن حسینیه به طرفداران خود دستور داده است که در مجالس به نام طرفداران آیتالله خمینی با معممین و طلاب بحث نموده و آنان را به طرفداری خمینی گرایش دهند.» طبق همین گزارش« در حال حاظر مریدان وی به همین نحو عمل مینمایند.« (شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج2، ص122)
بروز و ظهور بیرونی نیز نشان میداد که بین بیشتر طرفداران امام خمینی و هواداراندکتر شریعتی نوعی پیمان نانوشته منعقد گردیده است. شریعتی در 7/12/1350 درمسجد نارمک «به منبر رفت و دربارهی قیام امام حسین و جانبازی آن حضرت برای بقایدین به تفصیل سخنرانی کرد.» «پس از سخنرانی شریعتی هنگام خروج، ناگهان چراغهاخاموش شد و عدهای که حدود دویست نفر و تیپ جوان بودند شعار میدادند زنده بادخمینی، خمینی پیروز است.» این تظاهرات با دخالت پلیس منجر به زد و خورد شد.شعار زنده باد خمینی آن هم در آن شرایط خفقانبار سال 1350 نشان از این بود کهمستمعان شریعتی از هواداران امام خمینی بودند. طبق گزارش دیگری از ساواک همینموضوع درسال 51 در حسینیهی ارشاد بعد از سخنرانی دکتر دربارهی فلسفهی حجتکرار شد و شعار «مگر بر حکومت یزیدی، خمینی بتشکن بپاخیز» فضای تاریکآن زمان را شکست.
دکترحسین رزمجو از اساتید دانشگاه فردوسی مشهد، از قول پدربزرگوار دکتر نقل میکند: « دکتر یکبار شنیده بود؛ یک واعظ بدبخت و جاهلی که در مشهد منبر میرفته، در یکی از منابر خود او بد گفته با این تعبیر که: دکتر شریعتی مقلد امام خمینی است. وقتی دکتر این خبر را میشنود با شادی و شعف بسیار میگوید: حماقت این به اصطلاح واعظ روحانی را ببین! او بهجای مذمت من بهترین توصیف و تعریف را از من کرده است. اگر من یک میلیون تومان میدادم به کسی، حاضر میشد برود در ملا عام بگوید علی شریعتی مقلد امام است؟»
دکتر شریعتی با سربلندی تمام اعلام کرد که افتخار میکنم، مقلد امام خمینی هستم و با این کار چراغ هدایت را به امت نشان داد. (پایگاه خانه ملت ، 27 خرداد 1386)
2. امام خمینی (ره) و شریعتی
حضرت امام(ره) در مورد ایشان اظهار نظر چندانی ننمودهاند و در اکثر موارد، ترجیحشان بر سکوت بوده است و حتی در مورد نامهای که منتسب به استاد شهید، مطهری است و در آن انتقادات نسبتاً شدیدی نسبت به برخی افکار ایشان مطرح شده است؛ امام هیچ پاسخی ندادند . هنگامی که امام- در دوران تبعیدشان از ایران- در نجف اقامت داشتند؛ حامد الگار، استاد مطالعات خاورمیانه و ایران، در دانشگاه برکلی کالیفرنیا که از دوستان امام و انقلاب اسلامی است؛ ضمن مصاحبهای نظر امام را در باره دکتر شریعتی جویا میشود و ایشان در پاسخ میفرمایند؛ «... تعالیم شریعتی برخی بحثها و اختلافات را در میان علما برانگیخته است؛ ولی در عین حال نقش بزرگی در هدایت جوانان و روشنفکران بهسوی اسلام ایفا کرده . پیروان شریعتی باید از آنچه دکتر شریعتی به ایشان عرضه میکند فراتر بروند و در اسلام سنتی تحقیق کنند. و به همینترتیب، پیروان علمای سنتی نیز باید این حقیقت را در یابند که آنچه علما مطرح کردهاند آخرین کلام نیست؛ پس نیاز به مرور و ارزیابی دقیق مباحثی که دکترشریعتی مطرح کرده است احساس میشود.»( کتاب شریعتی در جهان- تدوین و ترجمه: حمیداحمدی – صفحه 194.)
برخى نقطه نظرهاى ایراد شده از سوى حضرت امام با برخى نقطه نظرهاى دکتر شریعتى متضاد است. مثلا درمورد اندیشه اسلام بدون روحانیت - و یا دربارهء نقش برخى علما در تاریخ البته موارد دیگر نیز وجود دارد که مجال شرح آن نیست. اما در عین حال شریعتی دنبال ارایهی احیای اسلام انقلابی وسیاسی بود و این همان آرمان امام خمینی بود. شریعتی از روحانیت بیتفاوت وحوزههای ساکت انتقاد میکرد و امام خمینی نیز بر سر حوزهها فریاد میزد: «وای برعلمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهدساکت... ای علما ساکت ننشینید، نگویید علی مسلک الشیخ ،رضوانالله علیه. والله، شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود.» امام بود که در سخنرانیعلیه لایحهی مصونیت مستشاران آمریکا فرمودند: «والله مرتکب کبیره است کسی کهفریاد نکند... ای علمای نجف! به داد اسلام برسید. ای علمای قم! به داد اسلام برسید.رفت اسلام.»
با این همه امام خمینی در برداشت کلان خود حمایت از حوزهها را برای جلوگیری ازگسترش استبداد و استعمار لازم میدید و نقش زمان و مکان را در ایفای رسالتستمستیزی علما بسیار جدی میگرفت و نمیتوانست انتقادهای گزندهی شریعتی رانادیده بگیرد.
گرچه امام خمینی همواره از مسائل اختلافی پرهیز میکرد و از بردن نام شریعتی بهدلیل موقعیت خاص رهبری خودداری میکرد، ولی در سوگ حاج آقا مصطفی درسخنانی کنایهآمیز، مواضع خود را در قبال شریعتی و مخالفین حوزوی وی تشریحکردند. امام خمینی در این سخنرانی نظر حمایتآمیز در عین حال انتقادی خود را ازروحانیون و روشنفکران اعلام کردند و فرمودند: «من با تمام جناحهایی که هستند وبرای اسلام خدمت میکنند، چه جناحهای روحانی که از اول تا حالا خدمت کردهاند وچه جناحهای دیگر از سیاسیون و روشنفکرها که برای اسلام خدمت میکنند، من بههمهی اینها علاقه دارم و از همهی اینها هم گلایه دارم.» امام خمینی علت علاقهیخود را خدمت همهی این جناحها به اسلام دانستند و گلایهی خود را از روشنفکرانچنین طرح کردند: «در بعضی از نوشتارهایشان اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجعبه علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیادهروی کردهاند. یک قدریحرفهایی زدهاند که مناسب نبوده است بگویند. اینها غرض ندارند. من میدانم کهغالباً اینها میخواهند برای اسلام خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از رویسوءنیت حرف بزنند. اینها اطلاعاتشان کم است.» امام خمینی در پاسخ به کمکاریروحانیت فرمودند: «ما میبینیم که این اسلام را به همهی ابعادش روحانیون حفظکردهاند. به همهی ابعادش یعنی معارفش را روحانی حفظ کرده، فلسفهاش را روحانیحفظ کرده. اخلاقش را روحانی حفظ کرده، فقهش را روحانی حفظ کرده، احکامسیاسیش را روحانی حفظ کرده. الان که شما یک همچو فقهی غنی میبینید که فقه شیعهغنیترین فقهی است که در دنیا هست قانونی که با زحمت علمای شیعه توضیح و تفریعشده است... تمام اینها را این جماعت عمامه به سر و به قول این آقایان، عمامه به سر وریشدار، درست کردهاند.»
امام خمینی در پاسخ به حمله شریعتی به علامه مجلسی فرمودند: «نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلاً مجلسی، رضوانالله علیه، محقق ثانی، رضوانالله علیه، نمیدانم شیخ بهایی هم، رضوانالله علیه، با اینها روابط داشتند، میرفتند سراغ اینها، همراهیشان میکردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به اینکه شاه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند. این حرفها نبوده در کار. آنها گذشت کردند، مجاهده نفسانی کردند برای اینکه این مذهب رابوسیله آنها، به دست آنها ترویج کنند» .
آنگاه امام خمینی به تشریح وضعیت آنزمان پرداختند که چگونه در ایران به حضرت امیر(ع) سب میکردند و چگونه مذهب تشیع در غربت به سر میبرده است و علما در چنین وضعیتی چنین سیاستی رابرگزیدند. امام ورود علما را به دربار صفوی به ورود علی بن یقطین و سکوت آنها را به سکوت 25 ساله حضرت امیر تشبیه کردند. امام خمینی در این سخنرانی مصالحاسلام را فوق خیالات دانستند و افزودند: «من هم اگر چنانچه میتوانستم یک سلطانجائری را به راه بیاورم، میرفتم درباری میشدم. شما هم تکلیفتان این بود.» امام خمینی در رد بی تفاوتی علما بعد از دورهی صفوی با اشاره به قیام تنباکو، نهضت مشروطه ایران، جنبش آزادیخواهی عراق در مقابل اشغال عراق توسط انگلیسیها، مهاجرتعلمای اصفهان در زمان رضاشاه، قیام میرزا صادق انگجی در تبریز، ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل شوروی و رضاشاه و قیام 15 خرداد، بالندگی انقلابی حوزهها را خاطرنشان کردند.
امام خمینی در مورد تز« بینیازی اسلام از روحانیت» شریعتی فرمود: «شما که میگویید: اسلام را میخواهیم، نگویید: اسلام را میخواهیم، آخوند نمیخواهیم. شما بگویید اسلام را میخواهیم، آخوند هم میخواهیم.» امام خمینی در تحلیل این نیاز از لحاظ سیاسی فرمودند: «گله ای که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید... اینهابهتر از شما توی مردماند. شما که نفوذ ندارید، اینها دارند. اینها در بین مردم نفوذ دارند. هر ملایی در محله خودش نافذ است.» امام خمینی اسلام و روحانیت را دوپاره به هم تنیده توصیف کردند و افزودند که اسلام بی روحانی مانند «اسلامی است که سیاست نداشته باشد. اسلام و آخوند اینطورتوی هم هستند. اسلام بی آخوند اصلاً نمیشود. پیغمبر هم آخوند بوده. یکی ازآخوندهای بزرگ پیغمبر است. حضرت امام جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است... من آخوند نمیخواهم، حرف شد؟»
امام خمینی از مواضع « علمای اعلام» در قبال شریعتی هم گلایه کردند و ایناختلاف را توطئهی رژیم برای سرگرمی و غفلت از مسئلهی اصلی دانستند و افزودند:«هر چند وقت یک دفعه یک مسئلهای درست میشود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمامعلمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام در یکمسائل اجتماعی اسلام، صرف میکنند در اینکه زید کافر و عمر مرتد و او وهابی است.»امام خمینی چنین برخوردی را نکوهش کردند وبا توصیف وضع موجود وحساسیتهای زمانه وظیفهی روحانیون را در مقابل روشنفکران مذهبی چنین ترسیمکردند: «آنها که قلم را دستشان گرفتهاند و دارند ترویج میکنند از شیعه، فرض کنیدچهار تا هم غلط دارد، خوب غلطش را رفع کنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاهرا رد نکنید از خودتان... شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید. هی منبرنروید و بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید.» سخنرانی حضرت امام در آن زمان پرهیجان موجب پایان دادن به بگو و مگوهایطرفداران و مخالفان شریعتی شد و نقش بزرگی را در اتحاد بین دانشگاهیان و حوزویانایفا نمود.
3. آیت الله خامنه ای و شریعتی
جهت آشنائی با دیدگاههای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره دکتر شریعتی دو نمونه ارائه می گردد :
1 . «... مرحله بعدی این است که بیائیم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنائی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیائیم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم.
ترکیبی از زیبائیهای شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم، آن به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد. (دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیت ها، ص72، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 30/3/60 )
2 . آخرین نظرات مقام معظم رهبری در باره دکتر شریعتی در کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران» نوشته رسول جعفریان منتشر گردیده است که حضرت آیت الله خامنه ای به هنگام مطالعه چاپ سوم کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران» در حاشیه کتاب نگاشته اند و در شناخت آخرین قضاوتهای رهبر معظم انقلاب در چند موضوع اختلافی پیرامون شریعتی بسیار مفید است. عمده ترین مواضع رهبری که قابل تامل است و می تواند در مورد شریعتی دفاعیه به حساب آید، به دو موضوعی است که در بالا با نامهای "بحث نامه نگاری شریعتی به ساواک و نوع تعامل وی با رژیم شاه" و "انتقادهای تند استاد مطهری از شریعتی" آورده شده است.
4. شهید مطهری و شریعتی
علوه بر مطالب فوق در این باره شاید بهترین و گویاترین نظر، سخنان مرحوم آیت الله شهید مطهری باشد که در تاریخ 56/6/23 ایراد کرده است:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین نظر به این که مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدّتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره برداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در پی یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجّه به این که بیشترین افرادی که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقت طلب اند، وظیفه شرعی دانستیم عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصیل به اطّلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است، یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا به استنباطها و اظهار نظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته های او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنائی با آثار و نوشته های مشارالیه با شخص او فی الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنّی گری و وهابیگری به او بی اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبّوت و معاد و عدل و امامت گرایشی غیر اسلامی نداشته استV}(لمعاتی از شیخ شهید، انتشارات صدرا، ص 38.){V.ولی نظر به این که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بوده و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آن جا که گاهی از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامی بی خبر می ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطّلاعات خود در این زمینه می افزود، در مسائل اسلامی(حتّی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که:«انّ الذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات من بعد ما بینّاه للناس اولئک یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون»از این رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و این که خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوّه الهی ضمن احترام به شخصیّت او و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمنان مغرض، طّی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد می طلبیم و از همه افرادی که بی غرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند، متشکر خواهیم شد والسلام علی من اتبع الهدی مرتضی مطهری». لازم به ذکر است که در انتهای نامه مذکور در کتاب لمعاتی از شیخ شهید تنها نام استاد بزرگوار، شهید مطهری آورده، آمده است. (به نقل از سایت تبیان)
در جائی دیگر شهید مطهری در مورد آثار شریعتی می گوید:
«در ماه های آخر عمر شریعتی، بنده مکرر به وسیله اشخاص مختلف به او پیغام دادم که در نوشته های تو مطالبی هست بر ضد اسلام و لازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعی صاحب نظر یا تنها، هر طور خودت مایل باشی، به تو ثابت کنم. اگر ثابت شد، خودت آنها را ولو به نام خودت، نه به نام من، اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت و الا مجبورم از تو صریحا و مستدل انتقاد کنم و برایت گران تمام خواهد شد. آخرین شخصی که از طرف او نزد من آمد، اظهار داشت که او حاضر است اختیار بدهد به آقای محمد تقی جعفری و آقای محمد رضا حکیمی که از آثارش انتقاد کنند و در نهایت امر، تو صحه بگذاری. من گفتم بسیار خوب؛ ولی به شرط این که کتبا بنویسد.
مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پیدا کردم که تنها به آقای حکیمی نوشته که شما مجازی نوشته های مرا نقد کنی. در اروپا خبر موثق این بود که گفته بود تا یک سال کاری نخواهم کرد؛ جز اصلاح نوشته های خودم و یکی از دوستان نزدیک حضرت عالی - منظور «حضرت امام خمینی»است، زیرا مطالب فوق از نامه ای که استاد مطهری به امام خمینی در سال 1356 و پس از درگذشت دکتر شریعتی نوشته، استخراج شده است.- نقل کرد که به او گفته بود، منتظرم فلانی به اروپا بیاید، راجع به اصلاح کتابهایم با او مشورت کنم و البته من این جهت را تحسین کردم و دلیل حسن نیت او و سوء نیت اطرافیانش در ایران گرفتم.
روی این حساب، می بایست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجدید نظر، لااقل به وسیله آقای حکیمی که کتبا به او اجازه داده است، جلوگیری شود؛ ولی افرادی که اخیرا تصمیم گرفته اند او را مظهر رنسانس اسلامی قرار دهند و راه را برای اظهار نظرهای خود در اصول و فروع اسلام باز کنند، در شعاع وسیعی به نشر و تکثیر همه آثار او پرداخته اند... . (سیری در زندگانی استاد مطهری، صص 221، 222، 223، 225 و 226)
وبلاگ خیلی خوبی داری
مطلب دکتر شریعتیش خیلی جالب بود
دمت گرم
سلام
خواهش میکنم، لطف دارید
باتشکر
.......خدا نگهدار.......
سلام، ما اجازه نمی دهیم "دلواپسان" آینده ما را تباه کنند.
سلام
بستگی داره منظورتون از دلواپس کی باشه و دیدگاهتون به آینده چی باشه
همه بدنبال عاقبت به خیری هستند، فقط مشکل اینه که هر کسی خیر و خوبی رو یه جور تفسیر میکنه!!
موفق باشید
سلام و درود بر شما...
بسیار عالی بود...البته کامل نشد بخونم ولی تا جایی که خوندم بسیار جالب و منصفانه بود و حرف دل بسیاری از جوانان من جمله بنده بود...
متاسفانه در جامعه ی امروز ما برخی تهمت هایی به مرحوم دکتر می زنند که انگار وی زندیق بوده است و چنان یک طرفه به محکمه می روند که انگار نه انگار وی از پایه های اصلی شناخت دین در وانفسای دانشگاه های قبل از انقلاب بوده است...
خداوند دکتر شریعتی و علامه مطهری را بیامرزد
باز هم سپاس به خاطر مطالب زیبایتان و به امید موفقیت و شادی شما دوست عزیز
سلام
... بله متاسفانه نگاههای ناقص و تنگ نظرانه
... ببخشید... فرصت ندارم کامل جواب بدم... یادم افتاد کاری دارم و باید برم انجام بدم
همچنین درود بر شما
کار خاصی نکردم
منتظر بازدیدهای بعدی شما هستیم
موفق باشید
در پناه حق
سلام بر شما...
بله همانگونه که گفتید متاسفانه تنگ نظری ها و...
با افتخار لینک شدید دوست عزیزتا بیشتر از مطالبتون استفاده کنم...
موفق و شاد باشید...
سلام
ممنون از لطفتون
در پناه حق