برای امام زمانعجل الله تعالی فرجه الشریف
من سرم گرم گناه است سرم داد بزن
سینه ات سخت به تنگ آمده فریاد بزن
جمعههایی که نبودید به تفریح زدیم
ما فقط در غم هجران تو تسبیح زدیم
دستگیری به تمنای غریقی بفرست
دشمن اینجا به وفور است رفیقی بفرست
شیعیان! آمدن ماه جنون میخواهد
مُزد برگشتنِ این آینه خون میخواهد
موقع ریختن بغض گلو میآید
به بنرها بنویسید که او میآید
بنویسید که پروانه شدم پر بدهم
نوبت من شده تا پای دلم سر بدهم
باید این بار علم جای قلم بردارم
من هم اندازهی یک شیعه قدم بردارم
گذر حنجر قرآن به سَنان افتاده؟
خون مالک به رگم در جَرَیان افتاده
به همین شیوهی جنگ آوریت میخندد
هرکه سربند ابالفضل به سر میبندد
نشنیدی مگر از پنجهی ایرانیها
تازه جنگی که نکردهاند سلیمانیها
شاعری هستم و وقتش برسد سربازم
از تن داعشیان کوه اُحُد میسازم
راستی، تو دل مجنونیِمان را دیدی؟
اربعین ارتش میلیونیِمان را دیدی؟
این که غم نیست تنم غرق جراحت باشد
حرم حضرت زینب به سلامت باشد
بخشی کوتاه از یکی از اشعار بلند صابر خراسانی
یکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت 21:43